به نام سلام
میان هزار علقه ای که دلم میان آنها معلق مانده است، روایت رویت همیشگی تو، شیدا ترین عاشقانه ایست که دیده های تبدارم به آن هزاربار تعلق خاطر دارند.. . . الم یعلم بان الله یری.... . . انسان ها تا وقتی همه اش وظیفه ها را برای دیگران بدانند، نمی توانند پیشرفت کنند. آدم نباید از دیگران توقع داشته باشد. توقع نداشتن از دیگران زندگی را لذت بخش می کند. چون هر کار دیگران به نظرت وظیفه نبوده، بلکه از سر حسن باطنش نشئت گرفته است. زمستان است... توی تاکسی نشته ام و از آفتابی که به پس کله ام می خورد حالم بد می شود.. دارم به برف نیامده فکر می کنم. به آسمانی که نمی بارد. برای روییدن دانه ها، جوانه زدن درخت و محصول تابستان، سرمای زمستان حکم ضرورت را دارد. این نباریدن، جوانه را ، دانه را، میوه را ، همه ابتر می کند. . . . اشک برای خاک وجودمان، سرما برای محصول هایمان، حکم ضرورت را دارد... . . ربّی مرا اینگونه کم آب و بی بارش، رها مکن... بد ترین حسی که میتوانم داشته باشم چیست؟ رها شده باشم! از هیچ چیز بد تر از رها شدن ترس ندارم. این گلدان اینجا رها شده کنار خیابان، این ها را از ذهنم گذراند. شاید اگر درون خاک بود، شهرداری بر حسب وظیفه به آن آب دهد،هرسش کند و مراقبش باشد. اما این گلدان متعلق به هیچ جا و هیچ کس نیست. و جایی در گوشه ای از خیابان داشت از بین می رفت. رها- شده
. . خدایا ما را هرگز رها نمیکنی... مگر نه ربّی...؟ اسم یعنی واسطه... عین تجلی می ماند. کسی که مهربان است خود را در راستای رحیم بودن پروردگارش قرار داده و واسطه ای شده است برای نشان دادن رحیم بودن خدا به همه.
Design By : Pichak |