سفارش تبلیغ
صبا ویژن


به نام سلام

 

بالای کوه... در ارتفاعات... جایی سرد... سمکانی است که من در آن زندگی می کنم.

مدت کوتاهی است به اینجا آمده ام و گویا سفری نیزدر پیش دارم. به همراه دوستانم، هنگام گرم شدن هوا حرکت می کنیم.

برف هایی که در لایه های رویین قرار داشتند، دقایقی پیش حرکت کرده اند.

به گمانم نوبت من است. قلقلکم می آید... با ذوب شدنم روی زمین قِل می خورم و با هیجان سفرم را آغاز می کنم.

سرسره بازی جذاب و هیجان انگیزی است. شیرین و جالب...! فشار زیاد می شود.

انگار سنگ بزرگی سد راهمان شده است. همه به هم فشرده شده ایم. سنگینی قطرات دیگر را روی خود احساس می کنم.

پیروزمندانه از کنارش می گذرم و ادامه می دهم. زیر پاهایم پستی و بلندی های زیادی را حس می کنم.

شنیده ام پشت این دره، آبشار با شکوهی قرار دارد که تلالو الماس گون قطراتش چشمان هر بیننده ای را به خود خیره کرده است.

حتی تصورش هم مرا به جنب و جوش می اندازد. مشتاق رسیدن به آبشار و دیدنش هستم و دلم می خواهد قطره ای از زیبایی و جلوه اش باشم.

حالا!

میان زمین و آسمان معلق شده ام. احساس فوق العاده ایست!

شگفت انگیز است! بسیار باشکوه و زیباست!

حال، من عضوی از این آبشار باشکوه هستم.

نام من برف، رود، آبشار است. 

 

برگرفته از سوره مبارکه انشقاق

 

 


نوشته شده در شنبه 95/3/29ساعت 11:56 عصر توسط مطهره اخوت نظرات ( ) |


Design By : Pichak